ناگهان سبک شدم مثل پروانه شدم
رو به اون نور سپید بی کسی راهی شدم
پیش رو دارم رهی بی کس و بی همرهی
تا به اون شهر قشنگ پر عذاب است هر رهی
جسم من در قبر من خاک سردی روی اون
در جوارش روح من تنگ و تار است لحدمون
یک اتاق تنگ و تار در و دیوار گلی
پس کجا شد اون همه ناز و لهو اولی
دنیای ما همینه بس ، حکایت اسارته
اسارت جان در بدن ، اسارته اسارته
زندون تن مال تو نیست امانته امانته
بیهوده راهی رفتنت شقاوته شقاوته
از تو تنم رها شدم پرنده دریا شدم
از هر چی هست جدا شدم همسفر صبا شدم
1376