امروزِ دیروز
اگر زنده بمانم بیش از امروز و فردایم شود مثل همین روز
سکونی تلخ ، زهر است این نفسها نه امروزم ثمر داده نه دیروز
اگر رودی ، اگر دستی نباشد دلی تشنه ، لبی خشک و همه سوز
تَرَک بر تارَک رَگ میرود راه که فردایم شود بدتر ز دیروز
تنم بی جان و بی جانی همین است که امروزم شود هر روز و هر روز
من از تن چون گریزم میروم راه همان راهی که می بینم همه روز
همه روزم شده جنگی مداوم که امروزم نباشد مثل دیروز
همین تکرار و تکرار مکرر همین جنگ و همین امروزِ دیروز
15/03/1400